به گزارش شهرآرانیوز؛ درباره تئاتر «زهرماری» که این شب ها در تماشاخانه مایان روی صحنه است، بخوانید:
اجرای تئاتر واقع گرا یا رئالیسم، هرچند در ظاهر آسان به نظر میرسد، اما به لحاظ اینکه نمایشگران میخواهند زندگی را بدون کم و کاست در صحنه جاری کنند، کار بسیار سختی است. با توجه به اینکه آثار رئالیسم باید به خوبی بتوانند قصه بیرونی و درونی آدمهای درام خود را عیان سازند، از هر هنرمندی بر نمیآید. «زهرماری» به کارگردانی سعید توکلی و تهیه کنندگی محمد طهان، که این شبها در تماشاخانه مایان جان گرفته، از آثار واقع گرای موفقی است که هرچند فضای چرک و کثیف بخشی از جامعه را نشان میدهد، اما با توجه به بیان روایتش، فضای دلنشینی را برای مخاطب خود ایجاد میکند. نمایشی که در همان ابتدا با دیدن صحنه، پی به ماهیت نام نمایش میبریم، اما داستان عمیقتر از آنچه میبینیم، خواهد بود.
«زهرماری» هرچند عنوان شده یک نمایش کمدی است و میخنداند، اما این اثر کمدی محسوب نمیشود و یک تئاتر تلخ اجتماعی است که گاهی میخنداند و گاهی میگریاند و در بیشتر مواقع مخاطب را در شرایطی قرار میدهد که تحت تأثیر آن شرایط او را میلرزاند. تضاد فکر شده در «زهرماری» گاهی ما را به یاد برخی از آهنگهای شش و هشت با مضمون فراق میاندازد که هرچند غم ایجاد میکند و اشک میریزید، ولی با آن میتوان رقصید؛ مانند دیالوگهای «زهرماری» که هرچند مخاطب را به شدت میخنداند، ولی محتوا و موقعیت روایت اثر به شدت وحشتناک و دردناک است. این تضاد از جذابیتهای «زهر ماری» است که هم در محتوا و هم در فرم شما را درگیر تئاتر میکند.
«زهرماری» یک اثر رئالیسم اجتماعی است که داستان ندارد، ولی لحظاتی از زندگی را راحت و روان روایت میکند. آدمهای ملموسی که شاید آنها را هیچ وقت ندیدهایم، ولی با دردهایشان آشناییم و به خوبی با آنها هم ذات پنداری میکنیم. با خنده هایشان میخندیم و با گریه هایشان اشک میریزیم. نمایش، مخاطب را به درد فقر نزدیک میکند و او را در شرایط روان کاوانهای قرار میدهد. درام «زهرماری» رضا بهاروند و احمد سُلگی از سه موقعیت آغاز میشود. یک موقعیت زمانی که همه به خاطر چهلمین روز درگذشت مادر خانواده سیاه پوشیدهاند.
موقعیت مکانی نمایش مبتنی بر برگزاری مراسم چهلم مادر در خانه اش است و موقعیت محتوایی درام، بر پایه کهنه شدن سرکههای مادر است که داستان نمایش را تغییر میدهد و سبب میشود ماهیت اعضای خانواده فاش شود. زبان و بیان آدمهای نمایش با اینکه خیلی از لحاظ شخصیتی از هم دورند، اما به گونهای است که مخاطب با همه آنها ارتباط برقرار میکند و حس نفرتی با هیچ کدام پیدا نمیکند. چون او تمام گناه آدمهای نمایش را بر گردن فقر میگذارد.
«زهرماری» یک متن واقع گرا، اما پر از نمادها و نشانه هاست که بدون اینکه شعار بدهد، به درگیری فکری مخاطب خود با موضوع نمایش بسیار کمک میکند. برخی از آنها در نمایش هست و برخی هم به هر دلیلی در مبحث کارگردانی پررنگ نشدهاند. دو رنگ حاکم بر نمایش سیاه و قرمز است.
پلکان کنار زیرزمین و سر دبههای سرکه قرمز هستند و پوشش بازیگران همگی سیاه. آنها هر چند به خاطر فوت مادرشان سیاه پوشیدهاند، اما اگر مفهومیتر بخواهیم به شخصیتهای اثر بنگریم، دور بودن درون و بیرون آن آدمها از رنگهای سفید و حتی خاکستری است که در فضاسازی نمایش تصویری از اندوه و غم ایجاد میکند.
در «زهرماری»، مادر نماد است در مفهوم، اما نه در محتوا و نه در اجرا پر رنگ نمیشود و عقیم میماند و فقط در پایانیترین لحظات نمایش مادر را میشود حس کرد. زمانی که دختر به خاطر سقط جنین درد میکشد و فریاد میزند و میلاد در بی خودیترین حالت خود، قمه را روی زمین میاندازد و دبه سرکهای را روی صحنه میریزد، اما به جای سرکه، خونی تمام وجود میلاد را در بر میگیرد و میلاد، چون جنینی غرق در خون در فریادها و هیاهوی دردهای خواهرش دوباره متولد میشود.
طراحی صحنه نمایش از ویژگیهای اثر محسوب میشود که تمام معیارهای سبک واقع گرایی را در نمایش رعایت میکند و به نوعی خیلی وامدار توضیحات صحنه در نمایشنامه است. قاب صحنه به شکلی طراحی شده است که آدمها از بالا به پایین میآیند ابتدای نمایش و آخر نمایش از طریق پلکان برای نجات خود از پایین به بالا میروند.
به نوعی پلههای اضطراری یا پلههای فرار کنار برجها را در ذهن تداعی میکند. پلههای قرمز رنگی که در پایان نمایش مفهوم فرار از درماندگی را در داستان این آدمها نشان میدهد. طراحی صحنه به نوعی است که زیرزمین بیشتر شبیه یک چاه و زندان است که آدمها در آن محصور شدهاند یا به بن بست رسیدهاند. زیرزمین، یا انباری نماد فقری است که هرچند پر از وسایل است، اما هیچ کدام قرار نیست دردی از آدم هایش دوا کند. در صحنه قفسههای خاک خورده کتابهای پدر دیده میشوند.
نمادی از اندیشههایی که هیچ گاه میراث خوبی برای فرزندانش نبوده و به وسایل دورریز تبدیل شدهاند. دبههای سرکهای که مرزی بین خوشبختی و بدبختی آدمها را تعیین میکند و نیز یک موتور از کار افتاده در صحنه که میتوان نشانههایی از پدر در آن دید که پول نداشته بنزینی را در او بریزد و بیشتر میلاد جوان، میل به حرکتش را بر روی آن جستوجو میکند.
«زهرماری» ویژگیهای خوبی در زمینه کارگردانی دارد که در مسیر داستان واقع گرای خود حرکت میکند. از مهمترین آنها بازیهای روان سعید توکلی، محمد طهان، گلناز نصیری و سعید باصری است که تماشاگر به خوبی شخصیت آنها را باور میکند. «زهرماری» از ریتم و فضاسازی خوبی برخوردار است و سر ضرباهنگ خود حرکت میکند.
توکلی در «زهرماری» تلاش میکند که هر چند دقیقه اتفاق جذابی را برای مخاطب خود رقم بزند. او در آخرین اثر خود در صحنه نور بازی نمیکند، چون نمایش نمیخواهد و از طراحی نورش به اندازه استفاده میکند. مانند موسیقی نمایش که جایی از صحنه باید، ورود پیدا میکند و تأثیر خودش را هم بر روی تماشاگر میگذارد.